جدول جو
جدول جو

معنی طعمه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

طعمه کردن
(خوَشْ / خُشْ دَ)
غذا قرار دادن. قوت ساختن:
همای کش تر از این کرکسان جیفه نهاد
ندیده ام که ز عنقا کنند طعمه عقاب.
خاقانی.
مست مکن عقل ادب ساز را
طعمه گنجشک مکن باز را.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عطسه کردن
تصویر عطسه کردن
خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، عطسه زدن، خفیدن، عطاس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیمه کردن
تصویر قیمه کردن
کنایه از ریز کردن، ریزریز کردن گوشت و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ گُ تَ)
طعنه زدن. عیبجوئی و بدگوئی کردن:
آن گل که برنگ طعنه در می کرده ست
با عارض تو برابری کی کرده ست.
خاقانی.
نه ابلیس در حق ما طعنه کرد
کز اینان نیاید بجز کار بد.
سعدی.
چنین که تازه غزل سر زند ز طبع نصیر
شگفت نیست اگر طعنه بر هزار کند.
ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عطسه کردن
تصویر عطسه کردن
شنوسیدن خفیدن عارض شدن عطسه
فرهنگ لغت هوشیار
نویدنیدن پتیستادن نوید کردن - قول دادن بکسی برای اجرای امری را، تعیین وقت برای اجرای امری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامه کردن
تصویر نامه کردن
نامه نوشتن: (وچاکر او ابومنصور المعمری بفرمان اونامه کردوکس فرستاد بشهرهای خراسان)
فرهنگ لغت هوشیار
نواله کردن بصورت لقمه و نواله در آوردن: عالمی را لقمه کرد و درکشید معده اش نعره زنان: هل من مزید. (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیمه کردن
تصویر قیمه کردن
ریز کردن خرد کردن (گوشت و جز آن را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طعمه دادن
تصویر طعمه دادن
قوت دادن، غذا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیره کردن
تصویر طیره کردن
تحریک کردن به عصبانیت غضبناک ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
آماسه کردن باد کردن گچ یا گل بر دیوار زبانزد ساختمانی آماس کردن گچ و امثال آن و فاصله پیدا شدن میان آن با دیوار یا سقف که مقدمه افتادن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
انعقاد قراردادی با شرکت بیمه درباره حوادث احتمالی و خطرهایی که ممکن است بشی متعلق بشخص وارد آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخمه کردن
تصویر اخمه کردن
روی ترش کردن چین و آژنگ بر ابرو و پیشانی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبله کردن
تصویر طبله کردن
((~. کَ دَ))
باد کردن و برآمدن گچ یا رنگ در اثر رطوبت یا علل دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طیره کردن
تصویر طیره کردن
((~. کَ دَ))
به خشم آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وعده کردن
تصویر وعده کردن
پیمان بستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
Insure
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جعبه کردن
تصویر جعبه کردن
Box
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
保险
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
asegurar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جعبه کردن
تصویر جعبه کردن
imballare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
assicurare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جعبه کردن
تصویر جعبه کردن
embalar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
assegurar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جعبه کردن
تصویر جعبه کردن
打包
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جعبه کردن
تصویر جعبه کردن
pakować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
застраховывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
ubezpieczać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جعبه کردن
تصویر جعبه کردن
пакувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
застраховувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جعبه کردن
تصویر جعبه کردن
verpacken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
versichern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جعبه کردن
تصویر جعبه کردن
упаковывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جعبه کردن
تصویر جعبه کردن
embalar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی